ناکجا

ناکجا

شعردوست و تاریخ‌دوستی که گاه دست در کار شاعران و تاریخ‌دانان می‌برد!

طبقه بندی موضوعی

نقد که نه، یادداشتی بر «کافکا در کرانه»!

يكشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۵۶ ق.ظ


کافکا در کرانه را شاید بتوان کامل‌ترین و پخته‌ترین رمان بلند هاروکی موراکامی دانست. برآیند تمامی نکات مثبت نوشته‌های پیشین این نویسنده‌ی ژاپنی، در این رمان قابل مشاهده است. عناصری مانند قطار، گربه، زنان گم‌شده، سرنوشت، سفر و... که به وفور در نوشته‌های موراکامی قابل مشاهده است، در کافکا در کرانه به اوج می‌رسد. کاراکتر اصلی این رمان، «کافکا تامورا» نام دارد که پس از نفرین شدن توسط پدرش، به دنبال مادر گم‌شده‌اش از خانه فرار کرده و به سفر به سوی سرنوشت می‌پردازد. سرنوشتی که عمیقا با زندگی ساتورو ناکاتا گره خورده است. ناکاتا پیرمردی است که در دوران کودکی (اواخر جنگ جهانی دوم) دچار حادثه‌ای شده و حافظه‌اش مختل می‌شود ولی در ازای آن توانایی‌های عجیبی مانند قدرت صحبت کردن با گربه‌ها و باراندن اشیا از آسمان را به دست می‌آورد.

به اعتقاد مترجم فارسی این کتاب (مهدی غبرائی)، شخصیت کافکا تامورا تا حدودی تاثیرپذیر از هولدن کالفیلد در رمان ناتور دشت است. زیرا موراکامی هم‌زمان با نوشتن این رمان، ناتور دشت را نیز به زبان ژاپنی ترجمه می‌کرده است. 

شخصیت‌پردازی در کافکا در کرانه به گونه‌ای است که هیچ کاراکتری عبث و بیهوده پرداخت نشده است و همه نقشی در پیش‌برد داستان دارند؛ اما این بدین معنا نیست که آخر و عاقبت شخصیت‌ها برای خواننده کاملا واضح و روشن باشد.

داستان به خوبی آغاز می‌شود و جزئیات برای خواننده تشریح می‌شود. توجه به ریزریز جزئیات در این رمان فوق‌العاده است. با این که داستان در دو سیر داستانی (یکی روایت کافکا به صورت اول‌شخص و از زبان خود او و دیگری روایت ناکاتا به صورت سوم‌شخص و از زبان راوی دانا) روایت می‌شود و طبق معمول می‌تواند خواننده را از داستان دور کند، اما هنر موراکامی به خوبی توانسته است که خواننده را به دنبال کردن ماجراجویی‌های کافکا و ناکاتا ترغیب کند.

موراکامی در این رمان به اساطیر و عادت‌های دیرینه‌ی ژاپنی نیز توجه فراوانی داشته و بعضا آن‌ها را با اساطیر یونانی در هم آمیخته است. این‌گونه اشارات در جای‌جای کتاب قابل مشاهده است.


پیشنهاد من این است که قبل از رفتن به سمت «کافکا در کرانه»، حتما چند نمونه از کارهای سبک‌تر و کم‌حجم‌تر هاروکی موراکامی را بخوانید. مجموعه داستان‌های «بعد زلزله» و «دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل» می‌تواند شروع خوبی برای آشنایی با قلم موراکامی باشد. رمان‌های «پین‌بال 1973» و «سوکورو تازاکی و سال‌های زیارتش» نیز می‌تواند ترس شروع یک رمان 607 صفحه‌ای مانند «کافکا در کرانه» را از شما دور کند!

  • مهدی فتاحی

توهمی دلنشین در صبح بهاری شیراز!

شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۱۵ ق.ظ


حسین و محمد، ظهر امتحان دارند و بعد از صرف سحری و خواندن نماز، خوابیده‌اند. من اما در تراس نشسته‌ام و ابتدا با نور چراغ موبایل نوکیای ساده‌ام و سپس در تاریک‌روشنای صبح قبل از طلوع رسمی آفتاب شیراز، کتاب می‌خوانم. خدایی‌ناکرده اشتباه متوجه نشوید. کتاب درسی نمی‌خوانم. سباستین است از منصور ضابطیان. همیشه وقتی کتاب‌های ضابطیان را می‌خوانم این گله را از خودم دارم که چرا نمی‌توانم همه‌اش را با هم نخوانم؟ چرا کتاب را سریع تمام می‌کنم و می‌ماند حسرت تمام شدن‌اش؟ از قضا سباستین هم رو به اتمام است و تصمیم گرفته‌ام 20-25 صفحه‌ی باقیمانده را بگذارم برای پر کردن اوقات خالی توی اتوبوس‌های شهری و فقط چند خطی از موضوع جدید را می‌خوانم که بدانم قضیه از چه قرار است. اما...

.

.

.

...اسمش فرخ است و شیرازی و اگر من را به یاد تنها «فرخ»ی که در زندگی‌ام می‌شناسم نیندازد، به یاد کی بیاندازد؟! اگر نخواهم مقایسه کنم بین دوستانم، فرخ از بهترین دوستان دانشگاهی من است. خیلی زود و از همان اوایل ترم اول دانشگاه با هم رفیق شدیم. فرخ تفکرات فلسفی خاص خودش را داشت (که الان کم‌رنگ شده ولی فکر می‌کنم هیچ‌وقت کاملا از بین نرود.) و خوشش می‌آمد که ذهن‌مشغولی‌هایش(!) را با من هم در میان بگذارد. در طول 6 ترم تحصیل، دوستان کمی نداشته‌ام، ولی فرخ تنها کسی است که خانه‌شان رفته‌ام و خانه‌مان آمده. تنها کسی است که حوصله کرده‌ام برایش شعر بگویم. تنها کسی است که پایه‌ی شب‌شعر رفتن‌هایم بوده. نمی‌دانم، ولی حدس می‌زنم وقتی که او می‌خواست موهای بلند و حجیم و فرفری‌اش را کوتاه کند، بین دوستانش تنها از من نظر خواست. با این صمیمیت، مگر مهم است که اسمش محمدحسین باشد و ما فرخ صدایش کنیم؟!

وقتی داشتم «سباستین» را می‌خواندم و رسیدم به کاراکتر فرخ، خودم را جای منصور ضابطیان گذاشتم و فرخ را جای فرخ. تمام حرف‌های رد و بدل شده در اتاق را با صدای خودم و فرخ تصور کردم. آن‌جایش که فرخ می‌گوید: «هیچ‌جای دنیا این‌قدر راحت نبوده‌م. این‌قدر آرامش نداشته‌م... دقیقا مث شیراز می‌مونه. نه از خودت می‌پرسن، نه از ملیتت، نه از مذهبت. هرجور هستی تو رو قبول می‌کنن... این به من آرامش می‌ده. دیگه چی می‌خوام؟» و هر لحظه منتظرم که منصور ضابطیان در کوبا، در هاوانا، در محله‌ی مالکون، در رستوران تُپُلی و از زبان فرخ‌نامی که شیرازی است و آن‌جا آبگوشت و سالاد شیرازی می‌دهد دست ملت، یک «حضرت‌عباسی» کشیده هم شنیده باشد و در ادامه‌ی سفرنامه‌اش آورده باشد.

دیدید؟ باز هم نتوانستم کتاب را تمام نکنم.

می‌بینید؟ فرخ تنها دوستی است که حالا برایش متن هم نوشته‌ام!


  • مهدی فتاحی

چشم‌هایت

سه شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۵۹ ب.ظ
دو سال است که ما در شهر گراش استان فارس، در ایام نوروز یکی از خانه‌های قدیمی که به سبک معماری سنتی منطقه ساخته شده باشد را احیا می‌کنیم و به آن جان می‌دهیم. خانه‌ای که امسال برای طرح «خونه کدیم» انتخاب شد، دارای عناصر معماری قاجاری بود. یکی از این عناصر، طاق‌هایی‌ست به شکل دم طاووس که اصطلاحا آن‌ها را طاق طاووسی می‌نامند. این غزل در آن حال‌وهواست:

چشم‌هایت چه نجیبانه مرا عاشق کرد
فارغ از قصه و افسانه مرا عاشق کرد

«آسمان بار امانت نتوانست کشید»
ماجرای غم یک شانه مرا عاشق کرد

می‌خرامی به حیاط دلم و این احوال
کنج ایوانک شاهانه مرا عاشق کرد

می‌سرایم، تو بخوان... شعر گواه من و توست
که شبی خلوت کاشانه مرا عاشق کرد

دیرگاهی‌ست که با خاطره‌ها هم‌زادم
عاقبت خاطر دیوانه مرا عاشق کرد

صورتت خانه و ابروی تو هم‌چون طاقش
طاق طاووسی این خانه مرا عاشق کرد


مهدی فتاحی
1395/1/4 - گراش
  • مهدی فتاحی

یار قدیمی

يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۰۹ ق.ظ

دل‌گیر شدم در عطش یار قدیمی

در حسرت آن دامن گل‌دار قدیمی


یادش به دلم تازه شده، ریشه دوانده

وقتی که شنیدم نفس تار قدیمی


هی خاطره... هی واهمه... هی دلهره... هی شور

دیوانه شدم چشمه‌ی اشعار قدیمی


ابری‌ست هوای دل تنگم و چه خوب است

یک بارش از این پهنه‌ی سرشار قدیمی

.

.

اشغال مبادا بدنت ای گل بی‌خار!

دل صید نکن! مرز گهربار قدیمی



مهدی فتاحی

1394/12/6

  • مهدی فتاحی

امید کاذب

يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۰۹ ب.ظ

ال‌نینو در راه است. جدای از خسارت‌های جانی و مالی، نمی‌دانم مسئولان میراث فرهنگی تدبیری برای جلوگیری از آسیب‌رسانی این پدیده به آثار و بناهای تاریخی اندیشیده‌اند یا نه. به‌هرحال، بناها نگران‌اند.



یک بنای شهیر تاریخی، در هیاهوی سرد بوران‌ها

خم به طاق کمان نیاورده، تاب آورده صد زمستان را


تاب آورده زیر برف سرد، سقف‌هایش ولی ترک خورده‌ست

بعد سرما، تحمل گرما، تحت جبر طبیعت آن‌جا

.

.

"یک زمستان سخت در پیش است"، گفت و افزود مجری اخبار:

"یک زمستان سخت و بی‌مانند، یک زمستان برف‌وباران‌زا"


توی فکری عمیق می‌لولید، سازه‌ی کهنه - این غزل‌پرور -

دست‌هایش به آسمان رو زد، بود در گِل ولی کماکان پا


سازه حالا شدید می‌لرزد، او تصور نموده روزی را

زیر انواع مختلف از درد، فی‌المثل سیل و باد و طوفان؛ با...


...با وجود تمام لرزش‌ها، بذر امید در دلش پاشید

دل‌خوشی‌های او فقط این‌هاست، عِرق ملی، ستاد بحران، ما!

.

.

تا به پایان این غزل برسم، دست‌هایم تمام یخ زده‌اند

تا نیایی همیشه می‌پویم، در خیابان شهر، یک نانوا



مهدی فتاحی

1394/8/10

  • مهدی فتاحی

خواجه‌ی سرشناس تاریخ ایران!

سه شنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۴:۳۶ ب.ظ

در طول تاریخ غنی ایران بزرگ، چه در دوران باستان و چه در دوران اسلامی، مردان و زنانی می‌زیسته‌اند، که به این خاک خدمت کرده و درخشیده‌اند. نظامیان، دانش‌مندان، پزشکان، شاعران، نویسندگان و بسیاری دیگر که برخی با دلاوری‌های‌شان حافظ خاک و تمامیت ارضی این مرزوبوم بوده و برخی نیز با روشن‌فکری و دانش والای خود، فرهنگ غنی ایرانی را از حوادث مختلف تاریخی، مصون نگه داشته‌اند. 28 مهرماه، مصادف است با درگذشت دو دانش‌مند ایرانی که پس از گذشت حدود 10 قرن، نام و آوازه‌شان نه‌تنها در ایران، که در جهان پیچیده است؛ محمدزکریا رازی و خواجه نظام‌الملک توسی.

در این نوشته، با وزیری آشنا خواهید شد که با سیاست و کیاست، در طول حدود 30 سال، ایران را به اوج قدرت رساند.


خواجه نظام‌الملک توسی


خواجه نظام‌الملک توسی، وزیر نیرومند سلجوقیان!

ابوعلی حسن پسر ابوالحسن علی پسر اسحاق پسر عباس توسی که همه با نام خواجه نظام‌الملک توسی او را می‌شناسند، از چهره‌های برجسته‌ی تاریخ ایران در دوره‌ی اسلامی‌ست. او در سال 397 خورشیدی در روستای نوغانِ توس زاده شد. پدرش یکی از دولت‌مردان عصر سلطان‌محمود غزنوی بود. خواجه پس از شکست سلطان‌مسعود غزنوی از طغرل‌بیگ سلجوقی در نبرد دندانقان (8 خرداد 419)، به دستگاه سلجوقیان پیوست. پس از آن، مورد آزار و اذیت استادش، ابوعلی‌بن‌شاذان قرار گرفت و به همین علت به مرو رفت. آن‌جا به مدت ده سال در دستگاه چغری‌بیگ (برادر طغرل‌بیگ، موسس دودمان سلجوقیان) خدمت کرد. پس از مرگ طغرل، چون او پسری نداشت، اَلب‌ارسلان (پسر چغری‌بیگ) به حکومت رسید. اَلب‌ارسلان، عمیدالملک کُندُری را از وزارت برکنار کرد و خواجه را به جای او نشاند. گفته‌اند که خواجه نظام‌الملک، الب‌ارسلان را برای برکناری عمیدالملک، تحریک کرده است. خواجه در طول حدود 30 سال وزارت مقتدرانه در دستگاه الب‌ارسلان و ملک‌شاه سلجوقی، خدمات بسیاری به ایران و جهان روا داشت و سلجوقیان نیز در دوره‌ی وزارت او، به اوج قدرت رسیدند. خواجه به امور نظامی امپراتوری سلجوقی نیز سامان بخشید. او خود در بعضی از جنگ‌ها شرکت می‌کرد. نتیجه‌ی این تلاش‌ها، پهناوری سرزمین ایران در زمان سلجوقیان بود که از کاشغر در شرق تا دریای مدیترانه در غرب را در بر می‌گرفت. خواجه همچنین در زمینه‌های علمی فعالیت داشت و در تنظیم تقویم جلالی، با خیام نیشابوری همکاری می‌کرد. او پیرو مذهب سنی شافعی بود و به این مذهب سخت دل‌بستگی داشت.

خواجه نظام‌الملک، مدارسی را تاسیس کرد که بعدها به نام او، «نظامیه» نام گرفت. مدارسی که برخی آن را پایه و اساس دانشگاه‌های امروزی می‌دانند. این مدارس در شهرهای بزرگ آن دوران مانند بغداد، نیشابور، اصفهان، هرات، بلخ، مرو، موصل و بصره تاسیس شد. در مدارس نظامیه، دروس فقه، حدیث، تفسیر، علوم ادبی، ریاضیات، طب، حکمت و... تدریس می‌شد. کسانی که در این مدارس تحصیل و تدریس می‌کردند، هر یک دارای حجره‌ای جداگانه بوده و مقرری ماهیانه دریافت می‌کردند. همچنین هر یک از این مدارس در شهرهای گوناگون، دارای کتاب‌خانه‌ای بزرگ و معتبر بود.

از استادان بزرگ این مدارس، امام‌الحرمین جوینی و ابوالحسن واحدی را می‌توان نام برد. امام‌الحرمین در طول حدود 20 سال تدریس در نظامیه‌ی نیشابور، شاگردانی مانند امام‌محمد غزالی، فیلسوف و صوفی مشهور را تربیت کرد. از دیگر فارغ‌التحصیلان نظامیه‌ها، می‌توان به سعدی شیرازی، قطب‌الدین شیرازی، عطار نیشابوری، حکیم عمرخیام، شهاب‌الدین عمر سهروردی و اوحدالدین انوری اشاره کرد. بعدها به تقلید از خواجه نظام‌الملک، مدارس زیادی توسط وزیران مختلف تاسیس شد، اما هیچ‌کدام به گستردگی مدارس نظامیه نبودند.

خواجه نظام‌الملک توسی را به عنوان یک نویسنده نیز می‌شناسند. کتاب او، «سیرالملوک» نام دارد و از متون مهم تاریخی و ادبی سده‌ی پنجم هجری‌ست که به نثری ساده، اما محکم و ادبی نوشته شده است. در تمام نسخه‌های خطی و در اغلب کتاب‌های تاریخی، نام سیرالملوک قید شده و نام سیاست‌نامه که در زمان‌های اخیر رواج یافته است، اصالت ندارد. این کتاب مشتمل بر موضوعات حکومتی، سیاسی و اجتماعی دوره‌ی سلجوقیان است و در آن، مطالبی درباره‌ی وضع حکومت، سازمان اداری، طبقات اجتماعی و آداب و رسوم آن روزگار نوشته شده است. شیوه‌ی نگارش کتاب، بسیار ساده و روان است و کسی که به سبک نوشتاری کهن هم خو نداشته باشد، می‌تواند مفهوم مطالب را دریابد.

دلیل تالیف کتاب این‌گونه است که ملک‌شاه سلجوقی در اواخر سلطنت خود، از چند تن از وزیران خود خواست که در باب کشورداری و رسوم پادشاهان گذشته‌ی سلجوقی، همچنین کیفیت امور جاری مملکت و کمبودها تفکر کرده و دریافت‌های خود را بنویسند تا پادشاه برای رفع آن‌ها اقدام کند. همه‌ی وزیران نوشتند و ملک‌شاه، نوشته‌ی خواجه را بهتر پسندید و او را مامور اتمام آن کار کرد. این کتاب ابتدا 39 باب داشت، اما 11 باب دیگر نیز در ادامه به آن افزوده شد و به 50 باب رسید. خواجه پس از اتمام کتاب، آن را به محمد مغربی (کاتب خصوصی ملک‌شاه) سپرد و او کتاب را در دوره‌ی سلطنت محمدبن‌ملک‌شاه، منتشر کرد. به اعتقاد مجتبی مینوی، حتی اولین نسخه‌ای که توسط محمد مغربی منتشر شد هم عاری از دخل و تصرف نبوده و تا زمان حاضر، کاتبان هرچه توانسته‌اند، آن را تغییر داده‌اند.

علاوه بر سیرالملوک، دو نوشته‌ی دیگر نیز از خواجه نظام‌الملک به جا مانده است که به نام «وصایای نظام‌الملک» معروف‌اند. یکی دارای پند و اندرزهای دینی و اخلاقی‌ست و دیگری، شامل روش حکومت و اداره‌ی امور مردم می‌شود. مخاطب این دو نوشته، فخرالملک و مویدالملک، پسران خواجه هستند.

یکی دیگر از موارد قابل‌توجه در مورد خواجه نظام‌الملک، داستان «سه یار دبستانی» می‌باشد. طبق این داستان، خواجه نظام‌الملک، حکیم عمرخیام (شاعر بزرگ) و حسن صباح (پایه‌گذار دولت اسماعیلیان) در کودکی در یک مکتب‌خانه در شهر نیشابور درس می‌خواندند و با هم دوست بودند. آن‌ها با هم پیمان می‌بندند و سوگند یاد می‌کنند که در آینده، هر یک از آن‌ها که زودتر به مقام و منزلتی رسید، دست دو فرد دیگر را نیز بگیرد. از میان آنان، خواجه زودتر از همه به موقعیتی دست یافت و به عهد خود وفا کرد. او برای خیام جیره‌ای دائمی از خزانه‌ی نیشابور تعیین کرد و حسن صباح را نیز به دربار سلجوقی معرفی نمود. البته این داستان، با توجه به اختلاف سنی این سه نفر، بیشتر به افسانه می‌ماند تا واقعیت. خواجه نظام الملک در سال 397 خورشیدی، عمرخیام در 427 خورشیدی و حسن صباح نیز در 429 خورشیدی زاده شده‌اند.

در واپسین سال‌های سلطنت ملک‌شاه سلجوقی، بین او و خواجه اختلاف افتاد. این اختلافات در نهایت موجب برکناری خواجه از وزارت و سپس مرگ مشکوک او شد. خواجه در 28 مهر 471، در حالی که با اردوی شاهی از اصفهان به بغداد می‌رفت، در حوالی بروجرد با ضربه‌ی کاردی بر سینه‌اش کشته شد. قاتل او، بوطاهر ارانی نام داشت و در زمان قتل خواجه، لباس صوفیان را پوشیده بود. برخی گفته‌اند که خواجه به دست فداییان اسماعیلیه و مریدان حسن صباح کشته شد. گروهی نیز قتل وی را به گردن ملک‌شاه انداختند و چون ملک‌شاه 35 روز بعد در بغداد و به شکلی مرموز درگذشت، عده‌ای گفتند که غلامان نظامیه به انتقام قتل خواجه، ملک‌شاه را مسموم کرده‌اند. عده‌ای دیگر نیز ترکان‌خاتون (همسر ملک‌شاه) را سبب قتل خواجه دانستند. زیرا خواجه با ولیعهدی پسر او مخالف بود. پیکر خواجه را پس از مرگ، به اصفهان منتقل کرده و دفن نمودند. آرامگاه خواجه نظام‌الملک، اکنون در محله‌ی احمدآباد اصفهان قرار دارد و در تاریخ 15 دی‌ماه 1310، با شماره‌ی 99 در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده است.


نویسنده: مهدی فتاحی

© دبیرخانه‌ی انجمن معرفی و حفظ آثار و بناهای تاریخی شهرستان گراش

 

منابع

- شعار، جعفر و روان‌پور، نرگس، گزیده‌ای از سیاست‌نامه و قابوس‌نامه، انتشارات دانشگاه پیام‌نور، تابستان 1380.

- تاریخ ایران و جهان 1، تهران، شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی ایران، چاپ پانزده‌اُم، 1393.

- تاریخ ادبیات ایران و جهان 1، تهران، شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی ایران، 1392.

- دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه‌ی دهخدا.

- صفحات مختلف دانش‌نامه‌ی ویکی‌پدیا، www.wikipedia.org.

  • مهدی فتاحی

سرد و گرم

شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۱۸ ق.ظ

امشب در عروسی پسرعمه‌ام، خبر فوت دختردایی‌ام رسید. این قطعه را همان موقع سرودم.


آتش به دلم چنگ زده، زار شدم، زار
پژمرد گل نرگس و غم ریخت به گلزار
آن‌سان که بلوری که شود سرد و سپس گرم
بد می‌شکند دل، که به عیش است عزادار


مهدی فتاحی

1394/6/14


مطلب وبلاگ دیگرم را هم بخوانید:

دده...

  • مهدی فتاحی

قرارداد 1907 را بهتر بشناسیم!

يكشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۲۵ ب.ظ

با گرامی‌داشت یاد و خاطره‌ی شهیدان رجایی و باهنر در سالروز انفجار دفتر نخست‌وزیری و شهادت آن دو شهید والامقام در 8 شهریور 1360، به موضوعی می‌پردازیم که 108 سال پیش در چنین روزی (8 شهریور 1286، 31 آگوست 1907) اتفاق افتاد و کم‌تر به آن توجه شده است. قراردادی ننگین به نام «قرارداد 1907 سن‌پترزبورگ» که از جانب روسیه و انگلستان، به ایران تحمیل شد. همه‌ی ما کمابیش در مورد آن شنیده‌ایم؛ امید است با مطالعه‌ی این نوشته، بیش‌تر آن را بشناسیم.


قرارداد 1907 سن‌پترزبورگ

 

قرارداد 1907 سن‌پترزبورگ، چپاول ایران!

موقعیت استراتژیک جغرافیایی ایران بزرگ، همواره در طول تاریخ چشم طمع دولت‌های جهان را به خود دوخته است. این موقعیت باعث جلب‌نظر دولت‌های دیگر به ایران شده و آن‌ها را به‌ناچار خواهان برقراری مناسبات و مبادلات سیاسی، نظامی، اقتصادی و تجاری با دولت‌مردان ایران کرده است.

روی کار آمدن دودمان قاجار در ایران، هم‌زمان بود با تحولات عظیم جهانی و ظهور رجال تاثیرگذار سیاسی و علمی در اروپا. در اوایل سده‌ی نوزده‌اُم و پس از امضای معاهده‌ی گلستان (25 اکتبر 1813)، رقابت‌های سیاسی و نظامی دو امپراتوری بزرگ روسیه و انگلستان در آسیای مرکزی آغاز شد که تا انقلاب اکتبر 1917 روسیه ادامه یافت. این رقابت‌ها، به «بازی بزرگ» معروف است. یکی از زمین‌های این بازی بزرگ، ایران بود. انگلستان، ایران را به عنوان سپری برای دفاع از هند قلمداد می‌کرد و روسیه نیز از سویی به ثروت‌های طبیعی سرزمین ایران چشم دوخته بود و از سویی دیگر نیز می‌خواست با تحت سلطه درآوردن ایران، به آب‌های آزاد جنوب دست پیدا کند. نتیجه‌ی این طمع‌ورزی‌ها، نفوذ انگلستان از جنوب و روسیه از شمال بود که ایران را به صحنه‌ی رقابت‌ها و درگیری‌های این دو دولت مبدل می‌ساخت.

این دو دولت همواره بر سر منافع‌شان در ایران با هم اختلاف‌نظر داشتند. انگلیسی‌ها تقریبا از حدود سال 1901 سعی داشتند روس‌ها را پای میز مذاکره بکشانند. لنزداون (Lansdowne)، وزیر امور خارجه‌ی انگلستان، در 1901 در گفتگو با سفیر روسیه، پیشنهاد تقسیم ایران را مطرح کرد؛ اما روس‌ها که نمی‌خواستند در منافع‌شان با انگلستان سهیم شوند، پیشنهاد لنزداون را رد کردند. انگلستان برای وادار کردن روسیه به مذاکره و تقسیم ایران، دست به اقداماتی زد. از جمله آن‌که در 1902، قراردادی را با ژاپن به امضا رساند و ژاپن با اتکا به همین قرارداد، در 1904 به روسیه حمله کرد. شکست روسیه در این جنگ، تلفات داخلی و خارجی سنگینی را به بار آورد.

روسیه پس از شکست از ژاپن و در حالی که درگیر انقلاب داخلی نیز بود، تصمیم گرفت برای بقای خود، برخی از مشکلاتی که با انگلستان داشت را حل نماید. در همین راستا، الکساندر ایزولسکی (Alexander Izvolsky) که خواهان توافق با انگلستان بود، سکان وزارت امور خارجه‌ی روسیه را به دست گرفت. او در نخستین اقدام خود، الکسی اشپایر (Alexey Shpeyer) – که از مخالفان سرسخت انگلستان بود – را از سمت کاردار سفارت روسیه در تهران برکنار کرد و نیکولاس هارتویگ (Nicholas Hartwig) را به جای او نشاند تا بدین‌گونه حسن‌نیت خود را به انگلیسی‌ها ثابت کند.

در این دوران، امپراتوری آلمان نیز سربرآورده بود و انگلستان، روسیه و فرانسه که رقیب تازه و دشمن مشترکی یافته بودند، تصمیم گرفتند هرچه زودتر اختلافات میان خود را حل کرده و در مقابل آلمان، با هم متحد شوند. در همین راستا، فرانسه و انگلستان در 1904 اختلافات خود بر سر شمال آفریقا را با تقسیم آن نواحی میان خود، حل کردند و نهایتا در 31 آگوست 1907، برابر با 8 شهریور 1286، با میانجی‌گری فرانسه و در شهر سن‌پترزبورگ روسیه، با امضای «قرارداد 1907 سن‌پترزبورگ» بین الکساندر ایزولسکی، وزیر امور خارجه‌ی روسیه، و آرتور نیکولسون (Arthur Nicolson)، سفیر انگلستان در روسیه، اختلافات این دو دولت در آسیا نیز حل شد. موضوع این قرارداد، حل اختلافات در تبت، افغانستان و ایران بود. البته پس از انقلاب 1917 بلشویک‌ها (Bolsheviks) در روسیه و افشای رازهای محرمانه‌ی نظام سابق، مشخص شد که تقسیم امپراتوری عثمانی نیز از موضوعات قرارداد بوده است.

بخش‌های مربوط به ایران در این قرارداد، شامل یک مقدمه و پنج فصل بود. طبق این قرارداد که یکی از مهم‌ترین وقایع اوایل سده‌‌ی بیست‌اُم در تاریخ ایران به شمار می‌رود، ایران به سه قسمت تقسیم شد. قسمت اول حوزه‌ی نفوذ روسیه بود که مناطق شمالیِ خطی فرضی که از قصرشیرین، اصفهان، یزد و خواف می‌گذشت و به نقطه‌ی مشترک مرزی ایران، افغانستان و روسیه می‌رسید را در بر می‌گرفت. این منطقه از لحاظ تجاری اهمیت فراوانی داشت و شامل شهرهای بزرگ و مهمی چون تهران، تبریز، رشت، قزوین، مشهد، گرگان و... بود. قسمت دوم حوزه‌ی نفود انگلستان بود. این قسمت که در جنوب‌شرق ایران واقع می‌شد، مناطق شرقیِ خطی فرضی که از بندرعباس، کرمان و بیرجند می‌گذشت و به مرز افغانستان می‌رسید را شامل می‌شد. این منطقه، دارای ارزش سوق‌الجیشی بسیاری برای دفاع از هند بود. قسمت سوم نیز «منطقه‌ی بی‌طرف» نام گرفت که شامل ایالات فارس، خوزستان، لرستان و برخی مناطق دیگر می‌شد. البته این منطقه‌ی بی‌طرف نیز با شروع جنگ جهانی اول و به بهانه‌ی مبارزه با امپراتوری عثمانی، به اشغال نظامی انگلستان و روسیه درآمد.

مذاکرات بین انگلستان و روسیه، پیش از انقلاب مشروطه‌ی ایران آغاز شده بود؛ اما امضای قرارداد در دوران مشروطه صورت گرفت. جامعه و حاکمیت ایران که سرگرم جریان مشروطه بود، به کلی از مذاکرات مهم سن‌پترزبورگ غافل ماند و در جلساتی که بر سر تقسیم ایران تصمیم‌گیری می‌شد، نماینده‌ای از ایران حضور نداشت! هرچند روزنامه‌ی حبل‌المتین در کلکته و تهران، با چاپ مقالاتی، امضای چنین قراردادی را قریب‌الوقوع می‌دانست، اما اهمیت موضوع و تاثیر آن بر استقلال و تمامیت ارضی ایران، برای مردم روشن نبود. کشته شدن اتابک‌اعظم در 8 شهریور 1286 (دقیقا روز امضای قرارداد) سنگ بزرگی را از سر راه مشروطه برداشت، اما با امضای این قرارداد، سنگ دیگری بر سر راه مشروطه قرار گرفت.

 8 مهر 1286، امضای این قرارداد به اطلاع وزارت امور خارجه‌ی ایران رسید و اسپرینگ رایس (Spring Rice) وزیرمختار انگلستان در ایران، متن فرانسوی و ترجمه‌ی فارسی آن را برای محمدعلی‌خان علاءالسلطنه، وزیر امور خارجه‌ی ایران، فرستاد. دو روز بعد، در 10اُم مهر، متن قرارداد در مجلس شورای ملی قرائت شد؛ نمایندگان مجلس، به اتفاق آرا آن را بی‌ارزش خوانده و اعلام کردند که به آن عمل نخواهند کرد. در 10اُم آبان همان سال، دولت ایران طی یادداشتی به روسیه و انگلستان، قرارداد را بی‌ارزش قلمداد کرده و خود را مطلقا مصون و آزاد دانست؛ اما حاکمیت ایران در آن دوران ضعیف‌تر از آن بود که بتواند از اجرای این قرارداد جلوگیری کند!

قرارداد 1907 سن‌پترزبورگ، در شرایطی امضا شد که انگلستان در اقتدار به سر می‌برد، روسیه در جنگ شکست خورده و درگیر انقلاب داخلی نیز بود و در ایران هم انقلاب مشروطه جریان داشت. پس از قرارداد، مطبوعات جهان، صراحتا انگلستان را پیروز مذاکرات دانستند و به تجزیه‌ی خاک ایران که ماهیت اصلی قرارداد بود اشاره کردند. به اعتقاد کسروی، اگر جنگ جهانی اول در سال 1914 شروع نمی‌شد و همچنین انقلاب بلشویک‌ها در روسیه وقوع نمی‌یافت، خدا می‌داند چه گزندهایی از این قرارداد به ایران می‌رسید!


نویسنده: مهدی فتاحی

© دبیرخانه‌ی انجمن معرفی و حفظ آثار و بناهای تاریخی شهرستان گراش

 

منابع

- کسروی، احمد، تاریخ مشروطه‌ی ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ شانزده‌اُم، 1363، صص 458 – 462.

- مک‌ایودی، کالین، اطلس تاریخی جهان از آغاز تا امروز، فریدون فاطمی، تهران، انتشارات مرکز، چاپ سوم، 1388.

- تاریخ ایران و جهان 2، تهران، شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی ایران، چاپ چهارده‌اُم، 1393.

- لقایی، آزیتا، قرارداد اوت 1907م / شهریور 1286ش، موسسه‌ی مطالعات تاریخ معاصر ایران، 15 شهریور 1393، www.iichs.ir.

- اکبری، لادن، نگاهی به زمینه‌ها و پیامدهای قرارداد 1907، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 9 شهریور 1392، www.irdc.ir.

- افشاریزدی، محمود، قرارداد 1907 انگلیس و روس، موسسه‌ی فرهنگی‌هنری نور راسخون، 22 فروردین 1392، www.rasekhoon.net.

- قرارداد 1907، موسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، www.ir-psri.com.

- تلاش انگلیس برای تجزیه‌ی ایران (نگاهی به قرارداد 1907)، ماهنامه‌ی الکترونیکی دوران، 17 مرداد 1386، www.dowran.ir.

- آشنایی با قرارداد 1907، همشهری‌آنلاین (نسخه‌ی آنلاین روزنامه‌ی همشهری)، 12 اسفند 1390، www.hamshahrionline.ir.

- قرارداد 1907، دانش‌نامه‌ی رشد، www.roshd.ir.

- صفحات مختلف دانش‌نامه‌ی بریتانیکا، www.britannica.com.

- صفحات مختلف دانش‌نامه‌ی ایرانیکا، www.iranicaonline.org.

- صفحات مختلف دانش‌نامه‌ی ویکی‌پدیا، www.wikipedia.org.

 

  • مهدی فتاحی

خسته

جمعه, ۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۴۹ ب.ظ
این غزل را که نوشتم و منتشر کردم، همه نکوهش کردند که «چرا این همه ناامیدانه؟».
حال‌م در آن لحظه همین بود که در شعر می‌خوانید؛ اما گذرا بود و گذشت.


مانده‌ام بین عده‌ای بدخواه
بی‌صلابت، چنان که احمدشاه

منتظر مانده‌ام شبی برسد
وقت انجام کودتای سیاه1
.
.
خسته‌ام از حضور توخالی
خسته از عمق برکه‌ی بی‌ماه

از نگون‌بختی من است این‌که
بسته راه مرا رفیق راه

ای برادر! مرا به چاه انداز
ساربانا! نظر نکن بر چاه

حال من مثل حال محبوسی‌ست
بی‌رمق، گوشه‌گیر، تک، خودخواه

منتظر مانده‌ام شبی برسد
دستم از این جهان شود کوتاه...


مهدی فتاحی
1394/6/6


پی‌نوشت:
1- کودتای 3 اسفند 1299 علیه احمدشاه قاجار.
  • مهدی فتاحی

خبر

جمعه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۲۳ ب.ظ
پریشب (15 مرداد) وضو گرفتم؛ کتاب شعر، دفترچه‌ی یادداشت و ارتباط با خدا را برداشتم، به همراه مداد و پاک‌کن. بدون موبایل. بی‌خبر. از خانه زدم بیرون. پیاده راه افتادم سمت مکانی مقدس که جز با وضو نمی‌شد واردش شد. گلزار شهدا. ساعت حدود 9:30 شب. بالای آرامگاه دایی‌ام نشستم. توسل کردم به توسل، که بتوانم شعری متفاوت بنویسم. بعد توسل، چند رکعتی غزل خواندم و کارم را شروع کردم.
دیشب (16 مرداد) سالروز رسیدن خبر شهادت شهید علی‌اصغر درویشی (دایی‌ام) و شهید بهنام جمالی بود. شش بیت زیر، پیشکشی‌ست به مادر شهید، مادربزرگ مهربانم، که دیشب منتشر کردم. خدا قبول کند ان‌شاءالله.


شبی مثل امشب خبر می‌رسد
خبر ناگهان از سفر می‌رسد

خبر آمده تا که دل‌خون شوی
به پیشت ولی کم‌اثر می‌رسد

و تنها زمان رسیدن به تو
سرشکی از آن چشم تر می‌رسد

خبر می‌رسد آن صنوبر پسر
به جنت، به پیش پدر می‌رسد

گذشت و گذشت و گذشت و گذشت
کنون نوزده سال سر می‌رسد

خبر می‌رسد اصغرت شد شهید
شبی مثل امشب خبر می‌رسد


مهدی فتاحی
1394/5/15


شهید علی‌اصغر درویشی
  • مهدی فتاحی