ناکجا

ناکجا

شعردوست و تاریخ‌دوستی که گاه دست در کار شاعران و تاریخ‌دانان می‌برد!

طبقه بندی موضوعی

۸ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

چشم‌هایت

سه شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۵۹ ب.ظ
دو سال است که ما در شهر گراش استان فارس، در ایام نوروز یکی از خانه‌های قدیمی که به سبک معماری سنتی منطقه ساخته شده باشد را احیا می‌کنیم و به آن جان می‌دهیم. خانه‌ای که امسال برای طرح «خونه کدیم» انتخاب شد، دارای عناصر معماری قاجاری بود. یکی از این عناصر، طاق‌هایی‌ست به شکل دم طاووس که اصطلاحا آن‌ها را طاق طاووسی می‌نامند. این غزل در آن حال‌وهواست:

چشم‌هایت چه نجیبانه مرا عاشق کرد
فارغ از قصه و افسانه مرا عاشق کرد

«آسمان بار امانت نتوانست کشید»
ماجرای غم یک شانه مرا عاشق کرد

می‌خرامی به حیاط دلم و این احوال
کنج ایوانک شاهانه مرا عاشق کرد

می‌سرایم، تو بخوان... شعر گواه من و توست
که شبی خلوت کاشانه مرا عاشق کرد

دیرگاهی‌ست که با خاطره‌ها هم‌زادم
عاقبت خاطر دیوانه مرا عاشق کرد

صورتت خانه و ابروی تو هم‌چون طاقش
طاق طاووسی این خانه مرا عاشق کرد


مهدی فتاحی
1395/1/4 - گراش
  • مهدی فتاحی

یار قدیمی

يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۰۹ ق.ظ

دل‌گیر شدم در عطش یار قدیمی

در حسرت آن دامن گل‌دار قدیمی


یادش به دلم تازه شده، ریشه دوانده

وقتی که شنیدم نفس تار قدیمی


هی خاطره... هی واهمه... هی دلهره... هی شور

دیوانه شدم چشمه‌ی اشعار قدیمی


ابری‌ست هوای دل تنگم و چه خوب است

یک بارش از این پهنه‌ی سرشار قدیمی

.

.

اشغال مبادا بدنت ای گل بی‌خار!

دل صید نکن! مرز گهربار قدیمی



مهدی فتاحی

1394/12/6

  • مهدی فتاحی

امید کاذب

يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۰۹ ب.ظ

ال‌نینو در راه است. جدای از خسارت‌های جانی و مالی، نمی‌دانم مسئولان میراث فرهنگی تدبیری برای جلوگیری از آسیب‌رسانی این پدیده به آثار و بناهای تاریخی اندیشیده‌اند یا نه. به‌هرحال، بناها نگران‌اند.



یک بنای شهیر تاریخی، در هیاهوی سرد بوران‌ها

خم به طاق کمان نیاورده، تاب آورده صد زمستان را


تاب آورده زیر برف سرد، سقف‌هایش ولی ترک خورده‌ست

بعد سرما، تحمل گرما، تحت جبر طبیعت آن‌جا

.

.

"یک زمستان سخت در پیش است"، گفت و افزود مجری اخبار:

"یک زمستان سخت و بی‌مانند، یک زمستان برف‌وباران‌زا"


توی فکری عمیق می‌لولید، سازه‌ی کهنه - این غزل‌پرور -

دست‌هایش به آسمان رو زد، بود در گِل ولی کماکان پا


سازه حالا شدید می‌لرزد، او تصور نموده روزی را

زیر انواع مختلف از درد، فی‌المثل سیل و باد و طوفان؛ با...


...با وجود تمام لرزش‌ها، بذر امید در دلش پاشید

دل‌خوشی‌های او فقط این‌هاست، عِرق ملی، ستاد بحران، ما!

.

.

تا به پایان این غزل برسم، دست‌هایم تمام یخ زده‌اند

تا نیایی همیشه می‌پویم، در خیابان شهر، یک نانوا



مهدی فتاحی

1394/8/10

  • مهدی فتاحی

سرد و گرم

شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۱۸ ق.ظ

امشب در عروسی پسرعمه‌ام، خبر فوت دختردایی‌ام رسید. این قطعه را همان موقع سرودم.


آتش به دلم چنگ زده، زار شدم، زار
پژمرد گل نرگس و غم ریخت به گلزار
آن‌سان که بلوری که شود سرد و سپس گرم
بد می‌شکند دل، که به عیش است عزادار


مهدی فتاحی

1394/6/14


مطلب وبلاگ دیگرم را هم بخوانید:

دده...

  • مهدی فتاحی

خسته

جمعه, ۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۴۹ ب.ظ
این غزل را که نوشتم و منتشر کردم، همه نکوهش کردند که «چرا این همه ناامیدانه؟».
حال‌م در آن لحظه همین بود که در شعر می‌خوانید؛ اما گذرا بود و گذشت.


مانده‌ام بین عده‌ای بدخواه
بی‌صلابت، چنان که احمدشاه

منتظر مانده‌ام شبی برسد
وقت انجام کودتای سیاه1
.
.
خسته‌ام از حضور توخالی
خسته از عمق برکه‌ی بی‌ماه

از نگون‌بختی من است این‌که
بسته راه مرا رفیق راه

ای برادر! مرا به چاه انداز
ساربانا! نظر نکن بر چاه

حال من مثل حال محبوسی‌ست
بی‌رمق، گوشه‌گیر، تک، خودخواه

منتظر مانده‌ام شبی برسد
دستم از این جهان شود کوتاه...


مهدی فتاحی
1394/6/6


پی‌نوشت:
1- کودتای 3 اسفند 1299 علیه احمدشاه قاجار.
  • مهدی فتاحی

خبر

جمعه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۲۳ ب.ظ
پریشب (15 مرداد) وضو گرفتم؛ کتاب شعر، دفترچه‌ی یادداشت و ارتباط با خدا را برداشتم، به همراه مداد و پاک‌کن. بدون موبایل. بی‌خبر. از خانه زدم بیرون. پیاده راه افتادم سمت مکانی مقدس که جز با وضو نمی‌شد واردش شد. گلزار شهدا. ساعت حدود 9:30 شب. بالای آرامگاه دایی‌ام نشستم. توسل کردم به توسل، که بتوانم شعری متفاوت بنویسم. بعد توسل، چند رکعتی غزل خواندم و کارم را شروع کردم.
دیشب (16 مرداد) سالروز رسیدن خبر شهادت شهید علی‌اصغر درویشی (دایی‌ام) و شهید بهنام جمالی بود. شش بیت زیر، پیشکشی‌ست به مادر شهید، مادربزرگ مهربانم، که دیشب منتشر کردم. خدا قبول کند ان‌شاءالله.


شبی مثل امشب خبر می‌رسد
خبر ناگهان از سفر می‌رسد

خبر آمده تا که دل‌خون شوی
به پیشت ولی کم‌اثر می‌رسد

و تنها زمان رسیدن به تو
سرشکی از آن چشم تر می‌رسد

خبر می‌رسد آن صنوبر پسر
به جنت، به پیش پدر می‌رسد

گذشت و گذشت و گذشت و گذشت
کنون نوزده سال سر می‌رسد

خبر می‌رسد اصغرت شد شهید
شبی مثل امشب خبر می‌رسد


مهدی فتاحی
1394/5/15


شهید علی‌اصغر درویشی
  • مهدی فتاحی

غزلی ناب بگویم!

سه شنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۵۳ ب.ظ
مستفعل مستفعل آن صورت ماه‌ات
مفعول مفاعیل دو چشمان سیاه‌ات

«بگذار زمان روی زمین بند نباشد»1
با معجزه‌ی ابرو و مژگان سپاه‌ات

آن صورت و این چشم و لب و ابرو و مژگان...
بی‌پرده بگویم که مرا کُشته نگاه‌ات

بی‌پرده که گفتم که مرا کُشته «نگاه‌ات»
الزام به «مو» نیست، تو بگذار کلاه‌ات

در فن غزل هرچه که گفتم به ثنای‌ات
زیبا شده هر واژه که افتاده به راه‌ات

تردید ندارم که تو خوبی و نجیبی
با رفتن و غایب شدن گاه‌به‌گاه‌ات!

در موقع رفتن تو اگر هیچ نگفتی
خوش باش، برو، حادثه‌ی عشق پناه‌ات

بنشینم و از نو غزلی ناب بگویم
یک‌آن تو بیایی و نگاه‌ام به نگاه‌ات...2


مهدی فتاحی
1394/4/28


پی‌نوشت:
1- رویا باقری.
2- برخی مضامین این غزل، از غزلی از خانم فاطمه مردانی برداشت شده است.


گل‌رخ
  • مهدی فتاحی

غزل ناقص

جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۵ ب.ظ
دو شب از شب‌های قدر گذشته بود. با خودم گفتم بشینم یه غزل برای حال و هوای این شب‌ها بگم. یک وزن دوست‌داشتنی رو انتخاب کردم، اما از پس‌ش بر نیومدم. غزل ناقص‌م این بود:


دیده‌ی من، از غم تو، تر شده
در نظرم عشق چه بهتر شده!

دفتر اعمال پر از معصیت
هرچه که بوده، همه پرپر شده

از برکات شب قدر است، اگر
جان و تنم از تو منور شده...


مهدی فتاحی
1394/4/17


وقتی می‌خواستم یادداشت‌ش کنم، توی قسمت توضیحات نوشتم:
«گفتم کمی غزل بسرایم، ولی نشد»
  • مهدی فتاحی