ناکجا

ناکجا

شعردوست و تاریخ‌دوستی که گاه دست در کار شاعران و تاریخ‌دانان می‌برد!

طبقه بندی موضوعی

خبر

جمعه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۲۳ ب.ظ
پریشب (15 مرداد) وضو گرفتم؛ کتاب شعر، دفترچه‌ی یادداشت و ارتباط با خدا را برداشتم، به همراه مداد و پاک‌کن. بدون موبایل. بی‌خبر. از خانه زدم بیرون. پیاده راه افتادم سمت مکانی مقدس که جز با وضو نمی‌شد واردش شد. گلزار شهدا. ساعت حدود 9:30 شب. بالای آرامگاه دایی‌ام نشستم. توسل کردم به توسل، که بتوانم شعری متفاوت بنویسم. بعد توسل، چند رکعتی غزل خواندم و کارم را شروع کردم.
دیشب (16 مرداد) سالروز رسیدن خبر شهادت شهید علی‌اصغر درویشی (دایی‌ام) و شهید بهنام جمالی بود. شش بیت زیر، پیشکشی‌ست به مادر شهید، مادربزرگ مهربانم، که دیشب منتشر کردم. خدا قبول کند ان‌شاءالله.


شبی مثل امشب خبر می‌رسد
خبر ناگهان از سفر می‌رسد

خبر آمده تا که دل‌خون شوی
به پیشت ولی کم‌اثر می‌رسد

و تنها زمان رسیدن به تو
سرشکی از آن چشم تر می‌رسد

خبر می‌رسد آن صنوبر پسر
به جنت، به پیش پدر می‌رسد

گذشت و گذشت و گذشت و گذشت
کنون نوزده سال سر می‌رسد

خبر می‌رسد اصغرت شد شهید
شبی مثل امشب خبر می‌رسد


مهدی فتاحی
1394/5/15


شهید علی‌اصغر درویشی

نظرات (۴)

سلام عزیز
غزل هایت را دوست داشتم.
با اجازه لینکت کردم
سلام و درود بر شما

تقبل الله صلاتکم و غزلکم

احسنت عالی بود
پاسخ:
سلام؛ ممنونم که سر زدید.
  • صهبای بیدگلی
  • سلام و درود بر جناب فتاحی عزیز

    آجرک الله...................


    مانا باشید
    پاسخ:
    سلام؛ ممنونم استاد عزیز. خوشحال‌مان می‌کنید.
    سلام خدا بر شهیدان
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی